پیشی های ناز من

پله

قند عسل علاقه خاصی به بالا وپایین رفتن از پله ها دارد در همین راستا: چند روز پیش قند عسل در حالی که مامانش خواب بوده از فرصت استفاده کرده چهار پایه کوچولو را زیر پاش گذاشته در را باز کرده وراهی پله ها به سمت پشت بام شده ودر موقع بیرون امدن سطلی که حاوی کارتهای بازی بوده به بیرون حمل کرده ودر پله دوم جا گذاشته و اچار وپیچ گوشتی که در پله چهارم بوده توجه اش را جلب کرده وخوش را به انها رسانده ومشغول بازی شده و.... ایشان توسط من در پله ها دستگیر وچهار پایه توسط مامان توقیف می گردد فردای ان روز باز قندعسل چشم مامان را دور دیده وتوسط چهار پایه ای دیگر در را باز کرده وراهی پله ها به سمت بالا شده وخود را به در پشت بام رسانده واین بار توسط ماما...
24 ارديبهشت 1393

ماشین

قربون شما کوچولوها بشم که نه میتونید دوری هم رو تحمل کنید نه با هم بودن رو . اقای قند عسل ماشینهاش به جونش بسته به کسی هم نمیده . شهدوشکر خانوم ماشینها رو از دست قند عسل میگیره وفرار میکنه قندعسل  گریه میکنه وشهد وشکرباتعجب نگاه میکنه برمیگرده ماشین رو به طرف قندعسل میگیره و میگه:بیا بیا بیا وقند عسل در حالیکه گریه میکنه میگه نه نه نه   و گریه  همچنان ادامه دارد پی نوشت:بابای قند عسل میگه این بچه با نفس عمل مخالفه (بعله  یه همچین پدر دانشمندی داردقندعسل ما) ...
17 ارديبهشت 1393

گل

قند عسل وقتی میخواست بره خونشون گل روی میز اشپزخانه را هم برد فردا که با مامانش می خواست بیاد به مامان میگه: دُ دُ وکانتر را نشون میده گل را برمیداره میاد پایین در میزنه وپس از باز شدن در به سمت اشپز خانه میره صندلی ومیکشه میره روش وگل را توی گلدون میزاره ممنون قند عسلم ...
13 ارديبهشت 1393

کنجکاوی

شهد وشکر خانوم بسیار کنجکاو تشریف دارن باید به همه جا سر بزنه.از همه چی بالا بره. در هم جا رو بازکنه .خلاصه اینکه وسیله مورد علاقه اش را پیدا کند وبدو محل را ترک کند که در بین راه بیشتر وقتها زمین میخورد وزخمی میشود برای رفاه حال این دختر کوچولو والبته پسردایی محترم ایشون  کلیه وسایلی که باعث خطر افرینی است جمع اوری شده: 1)راحتیهای زیر کانتر .بدلیل بالا رفتن از ان وسپس رفتن روی کانتر ودر نهایت سقوط از روی کانتر 2)وسایل تزیینی بدلیل از دست افتادن یا پرتاب شدن 3)گلهای مصنوعی 4)تلفن ومیز 5) سرامیکها با موکت پوشیده شده و...(خونه بچه داریه دیگه) وقتی خانوم خانوما به منزل ما تشریف میارن  ما 2تا چشم داریم7...
12 ارديبهشت 1393

باران

دیشب دقایقی باران رحمت خداوندبر ما نازل شد.قند عسل با شنیدن صدای باران وتکرگ خوشحالی میکرد ومیگفت:بابا ماما (با) بابا ماما (با) ودستهای کوچولوش رو به اسمان:(با) (با)(باران) ودست به سرش میکشیدومیگفت آبَّ    آبَّ
12 ارديبهشت 1393

پا توی کفش بزرگترها

وقتی بچه بودم عشقم این بودکه پا تو کفش بزرگترها بکنم وقتی مهمون میومد خونمون یا می رفتیم مهمونی بدنبال فرصتی برای انجام این کار بودم وعاشق کفشهای پاشنه بلند به به چه حالی میکردم می پوشیدم وراه می رفتم وقند توی دلم اب میشد مخصوصا وقتی تق تق هم صدا میکردند ولی بیشتر وقتها مچم را می گرفتند ودعوایم میکردند  ولی باز هم ادم بشو نبودم که نبودم .البته این طبیعت بچگی است وفکر می کنم اکثر دخملا اینجوری باشند .دو روز پیش که شهد وشکر امد دیدم یه پاشو کرده توی دمپایی اشپزخانه وداره تلاش میکنه برای پای دیگر از اونجای که حساس هستم با کفش اشپزخانه روی فرش بیاییم یا بدون دمپایی توی اشپزخانه بریم فوری دمپایی روفرشی اوردم وپاش کردم دست...
7 ارديبهشت 1393

تاریخ تکرار میشود

بیست وچندسال پیش تی وی کوچک ورومیزی ما از دست بابای قند عسل روی طبقه ای که در کنج اتاق زدیم قرار گرفت که نه تنها دست نینی خودمان بلکه دست هیچ نینی ادمیزادی بهش نمیرسید واما تاریخ یک بار دیگر  در خانه ما تکرار شد چند ماهی است تی وی روی دیوار نصب شده وهم چنین دی وی دی روی طبقه ای در کنار تی وی وما دلخوش  از اینکه مانندسالهای گذشته دست هیچ بچه ادمیزادی به ان نمیرسد وغافل از اینکه عصر عصر تکنولوژی وپیشرفت و..... است.بعله اقای قند عسل ما دیشب مثل نردبان از میز تی وی بالا رفت وخودش را به تی وی رساند وبا دستهای کوچولوش روی صفحه ان میزد که هم اکنون اثار جرم قابل رویت می باشدتازه به شهد وشکر هم میگفت بی.بی.بی(بیا)ودستشو می...
1 ارديبهشت 1393
1